نامه اول
نوشته شده توسط : sima

 

 
چه سلامی ؟! چه نگاهی ! وقتی شانه هایت مدت هاست به علامت نمی دانم بالاست و انگار حالا حالا ها هم خیال پایین آمدن ندارد .
 
چه تابستانی ؟! وقتی یه عالمه از برگ ها هنوز پایین نیامده به خاطرش خودکشی کردند
 
چه گرمایی؟! وقتی دیگر مه آه منیخ دستانت را حتی تکان نمی دهد
 
چه بهانه ای ؟! وقتی تمام بهانه ها را گرفته ای و دیگر گرفتنش از نگرفتنش برایت سخت تر است
 
چه حرفی ؟! وقتی تمام حرفها را زده تصمیم رفتنت را روی دیوار هر پس کوچه ای نوشته ای و من فقط خواندم
 
چه سیبی ؟! وقتی سرخ را زیر سوال کم رنگ ماندن و نماندنت کشتی
 
چه تولّدی ؟! وقتی تمام شمع های دنیا را زیر دین ناز چشمانت سوزاندی
 
چه بخششی ؟! وقتی دیگر چیزی حتی لحظه ای درنگ نیست که کسی به تو هدیه نکرده باشد
 
چه دوست داشتنی ؟! وقتی به تعداد حروف دوست داشتن هم دوستم نداری .
 
چه نامه ای ؟! وقتی نخوانده تک تکشان را مثل سبزه ها ی هفت سین سنّت هایمان به آب روان می سپاری شاید آن سوی رود نمی دانم کجا کسی با خواندن خطی از آن به زندگی باز گردد .
 
دریغ از یک شب بارانی ، دریغ از بارانی که یک شب مهتاب بیاید و محض خاطر صورتی بودن چند دانه شمعدانی قلمزده گلدان معصوم آن خانه دور امّا قشنگ نخستین حرف نمی دانم تو را برای همیشه بدزدد و نه بر آب روان بلکه این بار به خاک مهربان بسپارد . این دفعه جوری نوشتم که ندانی خط کیست و آنوقت که تمامش را خواندی یک بار هم کار تو مثل کار ما از کار گذشته باشد .
 
کسی که هر روز بیشتر از دیروز دوستت دارد
 
 




:: بازدید از این مطلب : 531
|
امتیاز مطلب : 36
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
تاریخ انتشار : 17 / 12 / 1388 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: